مفتخرم از همین تریبون اعلام کنم خستگی چالش قبلی دررفت"-"\

به روم نیارین که اون واسه چندماه پیش بوده ._.  خسته بودم خب Y-Y 

الانم می‌خوام ۲ تا چالش دیگه رو شروع کنم. یکی همین 30 روز با بایس/ایدلت (راستش اینو هم تو پینترست دیده بودم هم اینجا. که اونجا اسمش 30روز با بایس بود و سوالاشم یکم فرق می‌کرد) یکیم 30 جمله از بیان که بعدا پستشو میذارم"-"

و از اونجایی که نمی‌خوام ۳۰ روز تمام، بخاطر یه عکس، هی پستو اپدیت کنم، هربار واسه ۳ روزو باهم میذارم و دیگه اینکه... اها اگه اون وسطا یه وقت حرف غیرچالشی دیدین، بدونین حوصله نداشتم بخاطرش پستِ جدا بذارم همونجا گفتم •^•

 

+ با توجه به عکس پست، فکر نکنم لازم باشه بگم سوژه، مین یونگی، بایس اعظم و جذابمه'^'

اگه لازم نبودم به‌هرحال گفتم "-"...

بگذریم. امیدوارم تموم کردنش بیشتر از ۳ ماه طول نکشه :'>

 

تاریخ شروع: 1400/08/06~

~Here we go

 

روز اول: ایدلت با عینک~

*تشنج و شوک عصبی و مشتقات ヾ(⌐■_■)ノ *

 

روز دوم: عکس خنده ایدلت~

:">...

 

روز سوم: ایدلت درحال نوشیدن~

*-* 

یادی هم کنیم از روزی که ویمین تو نوشابه بچم نمک ریختن:")

ولی بازم جای شکرش باقیه ایس کافی برکه ای نبود"-"...

 

+ این روزا انقدر بی موقع خوابیدم که یادم رفته فعالیت روزانه یعنی چی! مثلا از ۴ عصر تا ۳ صبح فردا یا از ۱۰ صبح تا ۷و نیم عصر خوابیدم._.

دوز دوم واکسنم زدم و برای آزمون فردا نخوندم"-"/ احتمالا پستو منتشر کنم و برم پی کارم پس اگه کامنتی بود و جواب ندادم ناراحت نشید فردا میام میخونمشون :')

#صرفا_جهت_ثبت_وقایع!

 

روز چهارم: ایدلت با لباس مشکی~

به درجه ای از ایمان قلبی رسیدم که میتونم با اطمینان بگم این بشر تو گونی هم به همین جذابی میشه Y-Y\

 

روز پنجم: ایدلت قبل دبیو~

چی بگم من اخه T^T

چی میشه گفت اصلا T^T

از همون بچگیش شوگری بوده T^T

 

روز ششم: ایدلت با دوستاش~

اصلا پلنگای قبل از شما سوءتفاهم بودن")...

 

+ یه تجربه به دردبخور! وقتی کلی درس ریخته روسرتون به جای نگاه کردن به کوه کتاب هاتون، فقط از یه جا شروع کنید. بیشتر مواقع جواب میده"-"\

فیک خرمالو رو تا تقریبا نصفه هاش خوندم. کاش نوشتاری نبود:" فعلا نظری راجبش نمیدم تا تموم شهD: 

هرچقدرم تصمیم می‌گیرم امتحان بعدی کتابو باز نکنم نمیشه"-"... 

 

روز هفتم: ایدلت با لباس آبی~

سکوت میکنم که بلندتر از فریاد است :_)

 

روز هشتم: سلفی از ایدلت~

من هیچ .. من نگاه •^•

 

روز نهم: ایدلت با صورت کیوت~

*سرچ گوگل: چگونه یه عالمه اکلیل را از دیوار و سقف پاک کنیم؟*

 

+ امروز چیزی برای گفتن ندارم"-" 

سو.. شمارو با قفلی این روزام تنها میذارم"-"

 

~Red Lights~

استری کیدز فوق العاده‌ست بای"-"\

 

روز دهم: ایدلت با کلاه~

اینجا به عنوان کسی که رو این کلاه یونگی کراشه وظیفه خودم میدونم اینم این وسط جا بدمD:

 

اینم وقتی داشتم دنبال عکسای امروز می‌گشتم پیدا کردم با اینکه یونگی نیست ولی خیلی کیوت بود دلم نیومد نزارمش"^"

 

روز یازدهم: ایدلت توی رادیوشو~

*حوصلم نشد ادیتش کنم بچسبونمشون تنگ هم"-" *

 

روز دوازدهم: ایدلت با حیوون خونگیش~

معرفی میکنم، مین هالی پشمالوترین سگی که تاحالا دیدم"-"\

 

+ امروز قرار بود بریم مدرسه "-" که البته رفتم و دریافتم که فقط من بودم که رفتم"-"... 

باورم نمیشه اونهمه پله رو رفتم بالا تا برسم طبقه سوم و از سکوت مقدسی که تو راهرو و کلاس‌ها برقرار بود بهره‌مند بشم"-" 

چیزی هست به اسم اصول ساختمون سازی یونو... مثلا شیب پله ها نباید جوری باشه که طرف تا به طبقه دوم برسه به همه گناه‌های کرده و ناکرده‌ش اعتراف کنه!

داشتم فکر میکردم اگه حضوری بود کل دوازدهم مجبور بودم از این پله ها برم بالا بیام پایین._.! و پارسالم که یازدهم بودیم مجبور بودم همش دو طبقه پله رو طی کنم._.! اصلا یه حکمتی داشته که فقط دهم رفتم مدرسهY-Y (دهم طبقه اول بودیم•^•) 

بله داشتم می‌گفتم که اومدم پایین و دیدم معلما رفتن تو دفتر نشستن منم اومدم بیرون به مامانم زنگ زدم که اون به بابام زنگ بزنه که برگرده بیاد منو ببره.

صحنه بعدXD : من بیرون مدرسه وایساده بودم که پدر برسن و گس وات؟ مدیرمون جلوم سبز شدD": 

می‌خواست منو بکشه ببره سرکلاس!=^= اونم چی؟ عربی!!!

اگه از عمق تنفر من نسبت به این درس خبر ندارید باید بگم که تا بی‌نهایت و فراتر از آن! از این درس متنفرمU-U\  

خلاصه با روش های مسالمت آمیز از زیر دستش در رفتم و اومدم خونه و دوباره گس وات؟ تو گروه شاد امتحان عربی گرفته بود وقتشم تموم شده بود و گویا صفر گرفتمXD منم به اونجای خود گرفته و رفتم بعد از مدت هاااا صبحونه خوردم هاهاها"> یادم رفته بود صبحونه خوردن چه حسی دارهxD (که البته حس خاصی نداشت، ولی به‌هرحال... بگذریم"-")

بعدشم مامانم چایی اورد برام که یادم رفت بخورم و وقتی اومد دید، گفت که دیگه هیچ وقت برام چای نمیاره و من لیاقت ندارم"-"... اون چای مذکور هنوزم روی میزه با یه حبه قند کنارش و فقط اونه که میدونه من یه قلپ ازش خوردم و امتحان دینیم شروع شد مجبور شدم تنهاش بذارم")

و اینگونه بود که یک پی نوشت ساده تبدیل به طوماری بلندبالا شد"-"...

اینم اضافه کنم که *صاف کردن گلو* شمارا بشارت میدهم بر چالش ۳۰ جمله از بیان که بلخره جمله اولشو پیدا کردم"^" 

 

 

روز سیزدهم: ایدلت با لبخند~

شکر در شکردان شیرینی ندارد

دل من طاقت یونگی ندارد ">

 

اینم ببینیم "^"

حق؟ حق!:_)

روز چهاردهم: ایدلت با حیوونا~

 

روز پانزدهم: مدل موی مورد علاقه‌ت از ایدلت~

واقعا انتظار دارید فقط یه دونه باشه؟! این یونگیه ها!

تازه اون موهای آبی قشنگشم (توی boy with luv) میخواستم بچپونم این تو ولی دیگه جا نشد. اونم بین اینا تصور کنید:)

و اما... از این یکی نتونستم بگذرم"^" 

 

+ این چند روز گذشته خلاصه میشه تو luna ، هیدن دریم و you made me a princess

همچنین سلام میکنم به دومین دنبال کننده خاموشم که به تازگی به جمعمون پیوستهD: خوش اومدی غریبه‌ی خجالتی"-"\ 

دیگه اینکه توی منو یه قسمت ناشناس اضافه کردم اگه حرفی حدیثی بود که نمیتونستید شناس بگید، اونجا هست و تا وقتی رمزش یادم نرفته باشه میبینمشون"-"

 

روز شانزدهم: گیف مورد علاقه‌ت از ایدلت~

خیلی گشتم بین گیفای یونگی ولی خب این چیزیه که هرچقدر بگردی بازم یه اکلیلی ترش پیدا میشه و انتخاب یه گیف از بین اونهمه واقعا سخته سو.. فعلا همینارو میذارم"^"

لپشو ببین اخه "^"

اینم ببینیم:")

 

روز هفدهم: ایدلت در هواپیما~

خب عکسی که توی هواپیما باشه نداشتم و وقتی تو گوگل و پینترست سرچ کردم عکسای اجرا های airplane رو اورد"-"

انی وی بیاید فکر کنیم فرودگاهم قبوله "-"\ 

 

روز هجدهم: ایدلت با فن هاش~

باورم نمیشه به اون بادیگارد گوشه‌ی کادر هم حسودیم میشه")

 

+ امروز رفتم مدرسه امتحان بدم.

دقیقا همینجوری بود

 

روز نوزدهم: ایدلت توی ماشین~

 

روز بیستم: ایدلت درحال کتاب خوندن~

 

روز بیست و یکم: ایدلت درحال رقصیدن~ 

 

روز بیست و دوم: هات ترین عکس ایدلت~

این آب قند من کو؟ -^-

 

روز بیست و سوم: ادیت مورد علاقه‌ت~

نیکیسنتلینشمساقخثجینیاسنس *^*

طبیعتا باید یه ادیت ویدئو میزاشتم ولی انتخاب یدونه از بین اونهمه ادیت که دوستشون دارم واقعا سخته و اینم مثل گیف مورد علاقه‌س...هربار یه قشنگ ترش پیدا میشهTT

 

روز بیست و چهارم: ایدلت بدون میکاپ~

حیح *-*

 

+ واسه 6 روز رو باهم گذاشتم چون خیلی وقت بود اپدیتش نکرده بودم"-" فکر کنم حدود یه هفته. توی این یه هفته اتفاقای زیادی نیفتاد فقط فهمیدم یه سانتی متر بلند شدم"-"... ، بلایندد خوندم و عاشقش شدم و چندساعت پیش خبردار شدم شنبه یه سری امتحان از 8 تا درس اصلیمون شروع میشه"-" هاه"-" حتی نوبت اولم نیست!._.  انی وی باید سعی کنم نیام اینجا و به درسایی که پشت گوش انداختم برسم سو.. تقریبا دو هفته دیگه برمی‌گردم:>♡

 

روز بیست و پنجم: ایدلت درحال خوندن~

اول می‌خواستم اجرای seesaw رو بذارم ولی این به نظرم کیوت تر اومد"^"

 

روز بیست و ششم: ایدلت درحال گریه~

ای من به فدای اون قطره اشکتTT

 

روز بیست و هفتم: مودترین عکس ایدلت~ 

"-"... پیدا کردن مودترین عکس یونگی مثل اینه که بگن بین گربه ها اونی که از همه گربه تره پیدا کن"-" خب یونگی در همه حال مودهT-T\

ولی این میتونه مودترین باشه") چون حالت صورت خودم بیشتر وقتا این شکلیه.

چندتا گیف و عکس مود دیگه هم ببینیم:>

لحظات ملکوتی قبل از رفتن به مهمونی یا رسیدن مهمونا... 

جوری که صبح ساعت ۷:۵۵ دقیقه پا میشم آلارمو خاموش میکنم و تا ۸ و نیم می‌خوابم"-"

آه")

آه تر")

مودی که نمی‌دونم چیه ولی موده"-"

از شدت مود بودنش سکوت میکنم")

همچنان در سکوت به سر می‌برم">

اصلنم شورشو درنیاوردمxD

 

+ از آخرین باری که اپدیتش کردم تقریبا 2 ماه می‌گذره... چندباری خواستم گشادی رو بذارم کنار و تمومش کنم ولی هی امروز و فردا کردم و..اره. 

البته یکی از دلایلشم این بود که چندتا ویدئویی که گذاشته بودم توی اپ‌اسکریت بودن و لینکاشون مشکل پیدا کرده بود و باید اونارو هم دوباره توی بیان باکس اپ می‌کردم که حوصله‌شو نداشتم:" 

انی وی عادت داشتم بعد هربار اپدیت کردنش یکم از اتفاقایی که افتاده بودن بنویسم ولی توی دو ماه، خیلی اتفاقای غیرمهم افتاده که انرژی نوشتنشونو ندارم و همونطور که گفتم مهم هم نیستن"-"\ 

الانم از شدت حرفی برای گفتن نداشتن دارم چرت میگم"-"XD *محو کردن خود*

 

روز بیست و هشتم: ایدلت درحال غذا خوردن~

 

روز بیست و نهم: ایدلت با کسی که شیپ میکنی~

خب همونطور که می‌دونید یا شایدم نمی‌دونید، من ایدلارو شیپ نمیکنم و اولش می‌خواستم این سوال رو خالی بذارم ولی فکر کردم به جاش یکی از فرندشیپ‌های جینگولی که براشون اکلیل می‌ریزم بذارم: تهگی*-*

این ادیت هم قشنگه-^-

چطور می‌تونید به شیپ اونجوری فکر کنید وقتی یه همچین دوستی قشنگی بین پسرا هستTT

 

روز سی‌ام: 4 تا عکس مورد علاقه‌ت از ایدلت~

عکس دومی اولین پروفایلم تو بیان بود"))))

 


بالاخره این چالشم تموم شد:") میدونم خیلی طول کشید... تقریبا 3 ماه و نیم... ولی بالاخره تموم شددد!!! 

حالا با خیال راحت می‌تونم برسم به اون یکی چالش که خیلی وقته داره به آه در و دیوار و دریچه گوش میدهD':  *خودم می‌دونم شور نظم و پیوستگی توی انجام چالش‌هارو درآوردم"-"\ *

 

تاریخ پایان: 1400/11/25

مرسی که تا اینجا در عرزنی هایم بنده را همراهی نمودید*-*\