سلام!D: راستش میخواستم یه پستی بذارم و بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم، پشیمون شدم و بعدش از اینکه پشیمون شده بودم، پشیمون شدم و گفتم حداقل یه چالشی چیزی پیدا کنم و اینجوری شد که الان اینجام و درحالی که با بوی مربای بِه محاصره شدم، شاهد حضور درخشان و قلمِ-جادویی-به-دستم هستید.^^
بریم که شروع کنیم~
1)دوست داشتی اسمت چی باشه؟
راستش قبلا برام مهم بود ولی الان فکر نمیکنم یه اسم چیز مهمی باشه. بین اسمهای مختلف از اسم کارن خوشم میاد؛ کوتاهه، خوشآواست و همه جای دنیا میشه ازش استفاده کرد، ولی خب..بازم فقط یه اسمه:]
2)دوست داشتی پدر و مادرت کس دیگه ای باشن؟
بله. الان حتی یه بیخانمانِ تنها بودن هم گزینهی زیباییه، پس آره. ترجیحا دو تا آدم با ذهنهای باز و منعطف که به نیازهای عاطفی بچههاشون اهمیت بدن و منطقشون محدود به حرف مردم نباشه.
ولی اگه نشد، هنوزم میتونم با زیر پل خوابیدن کنار بیامxD
3)دوست داشتی کجا زندگی کنی؟
نیویورک-^- به ایتالیا هم احساس تعلق خاطر خاصی دارم"^"
4)دوست داشتی تو چجور خونه ای زندگی کنی؟ (محیط خونه منظورمه)
خونهای که آدماش باهم مهربون باشن و به هم احترام بذارن و باهم احساس صمیمیت داشته باشن. (در حال حاظر وقتی حرف از محیط خونهی ایدهآل میشه یاد خونهی مینگیو اینا توی کالون میافتمT-T)
اگه خونهای باشه که توش تنها زندگی کنم که دیگه نور علی نور میشه*-*
5)دوست داشتی چه شکلی می بودی؟ (هر چیزی که تو ظاهرتون میتونه باشه)
به قول آیسا یه دماغ بهتر کارمو راه میندازه. ولی اگه بخوام دقیقتر آدرس بدم(!)، همیشه دلم میخواست گوشه یکی از ابرو هام بشکنهT^T
فکر نکنم سعادت اینو پیدا کنم که توی یه دعوای مَشتی همچین یادگاریای گیرم بیاد ولی حاضرم خودمو با ماشین بندازم ته دره که فقط اون خط سفید بیفته رو اَبرومxD البته ممکنه بیشتر از یه خط روم بیفته...
تا دو سه سال پیش روی قدّم هم حساس بودم؛ میخواستم بلندتر از این باشم ولی الان زیادم برام مهم نیست... ما که طول و عرضشو نداریم ولی مهم عمق زندگیهY-Y
6)دوست داشتی تو چه رشته ای تحصیل میکردی؟
رشتهمو دوست دارم. از بچگی به هرچیزی که مربوط به علم میشد علاقه داشتم و چشمام با دیدن دایره المعارفها و مستندهای علمی برق میزد. فکر میکنم تجربی انتخاب خوبی برام بوده:")
7)دوست داشتی آیندت چه شکلی میشد؟
جوری که به اهدافی که توی ذهنم دارم رسیده باشم یا در مسیر رسیدن بهشون باشم. از خودم و زندگیم رضایت داشته باشم و آدم آزاد تری باشم.
8)دوست داشتی چه اخلاقیاتی داشته باشی و چه اخلاقیاتی نداشته باشی؟
دوست دارم سست عنصر نباشم و یکم پشتکار بیشتری داشته باشم. با برادرم مهربون باشم و با اینکه خیلی پلشت و ناسپاسه، مثل یه موجود اضافی باهاش رفتار نکنم. اعتماد به نفس داشته باشم و افکارم رو بدون محدود کردن خودم بیان کنم. بیشعور نباشم و به احساسات دیگران اهمیت بدم و .. کمتر درگیر overthinking بشم.
(راجع به این مورد آخر، میتونم همین الان برم بالای منبر و کلی از این انتقاد کنم که بعضیا جوری از اورثینکینگ هاشون مینویسن که انگار چیز خوبیه و باحال جلوهشون میده درحالی که اصلا اینطور نیست و فقط بیخودی پدر آدمو درمیاره.
honestly, there's nothing cool about being captured by your mind.)
9)دوست داشتی چه مهارت هایی داشتی؟
جوجیتسو::)))
مهارت های دیگه ای هم هستن مثل بهتر نوشتن، گیتار یا ویولن زدن، مدیریت زمان، برنامه نویسی و خیلی چیزای دیگه که دوست دارم بلد باشمشون. در واقع، انقدر مهارت های جالبانگیزناک وجود داره که اگه بخوام لیستشون کنم، اینجا نمیگنجه×^×
10)به نظرت اگه خودت تقدیرتو مینوشتی از اینی که الان هستی بهتر میشد وضعت؟
من اول سوال پایینو جواب دادم و بعدش اومدم سر این سوال و اون پایین گفتم راجع به سرنوشت و قضا و قدر و اینا چی فکر میکنم. در ادامهی حرفم میتونم بگم اینکه بر فرض محال بخوام برای خودم یه تقدیر و سرنوشت بنویسم، به این معنیه که همیشه بدونم بعدش قراره چی بشه؟ نه، ممنون.
Knowing the future spoils the fun.
11)به نظرت میتونی خلاف اونچه که برات تقدیر شده رفتار کنی؟
از اونجایی که کل وجودمو بچلونی یه قطره جبرگرایی ازم چیکه نمیکنه، فکر نمیکنم چیزی به اسم تقدیر وجود داشته باشه... بیشتر یه بهانهست برای توجیه عدم توانایی برای تغییر شرایط. مثلا آقا یا خانوم x میره توی یه شرکتی مصاحبه میکنه برای استخدام و رد میشه. حالا برای اینکه شرمندگیش از این شکستاش رو پنهان کنه، دلشو به اینکه قسمت و تقدیرش این بوده خوش میکنه.(¬_¬)
در کل به نظرم تصمیمات ماست که تعیین میکنه فردامون چطور رقم میخوره. درسته که گذشته رو نمیشه عوض کرد ولی برای آینده احتمالات زیادی وجود داره و هر اتفاقی ممکنه بیفته. پس آره. من هر روز دارم تصمیم های مختلفی میگیرم و هیچ تقدیر و سرنوشتی توی کارم دخالت نمیکنه.
12)از موقعیتی که الان داری راضی هستی یا دوست داشتی واقعا این قلم دست تو بود و تو تقدیر میکردی؟
اگه قلم دست خودم بود که عالی میشد:> البته بازم منظورم "تقدیر" نیست. صرفا موقعیت و شرایط رو همونطور که میخواستم میچیدم.
و راجع به موقعیتی که الان دارم... خب نمیشه کلی گفت راضی هستم یا نه؛ تا اونجایی که خودم خبر دارم، از نظر جسمانی تقریبا سالم محسوب میشم(اگه کمر دردمو فاکتر بگیریم'-') و با شخصیت و روحیهای که دارم هم زیاد مشکلی ندارم...فقط توی چند مورد کوچیک-
در واقع توی بیشتر مواقع، شرایط بیرونی و اطرافیانم ان که باعث frustrationام میشن. اگه میتونستم، فضای اطرافمو تغییر میدادم ولی با اتفاقات کاری نخواهم میداشت:P
13)به نظرت چه زندگی خوبه؟ تعریفت از زندگی خوب چیه؟
زندگی ای که توش همیشه درحال یادگرفتن باشم و به استقلال درونی رسیده باشم برام زندگی خوبی محسوب میشه. اینکه ترس ها و محدودیت ها رو پشت سر گذاشته باشم و شبا که میخوابم از اینکه یه روز دیگه رو هم هدر دادم نفسم نگیره و بفهمم زندگی برام چه معنایی داره.