۳ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

گره آخر دریم کچر

Lost Stars

JK

Made By Farhan 

 

 

 

And God, tell us the reason
خدا، بهمون دلیلشو بگو
youth is wasted on the young
چرا جوونی‌مون از دست رفت
It's hunting season
فصل شکاره
and the lambs are on the run
و بره ها در حال فرارن
Searching for meaning
دنبال معنا می‌گردن
But are we all lost stars
ولی ما همه ستاره های گمشده ای هستیم
?trying to light up the dark
که تلاش میکنن تاریکی هارو روشن کنن؟
Who are we?
ما کی هستیم؟
?Just a speck of dust within the galaxy
فقط یه ذره غبار درون کهکشان؟
Woe is me
من خیلی ناراحتم
If we're not careful turns into reality
اگه مواظب نباشیم تبدیل به واقعیت میشه
But don't you dare let our best memories bring you sorrow
ولی جرعت نکن بذاری بهترین خاطراتمون غمگینت کنن
Yesterday I saw a lion kiss a deer
دیروز یه شیر رو دیدم که یه گوزن رو می‌بوسید
Turn the page, maybe we'll find a brand new ending
صفحه رو ورق بزن، شاید یه پایان دیگه پیدا کنیم
Where we're dancing in our tears
جایی که توی اشک هامون می‌رقصیم

 

این درسته که هرچقدر دورتر بشیم، برگشتن سخت تر میشه. گاهی دلمون می‌خواد از همه فاصله بگیریم و یه مدت جواب هیچ کسو ندیم..یه حالت پرواز انسانی؛ و هرچقدر این فاصله گرفتن طولانی تر بشه، برگشتن و دراومدن از این حالت پرواز سخت تر میشه. سوالی که پیش میاد اینه که باید قید این تنهایی هارو زد؟ چون تا حدودی وجودشون ضروریه و از طرفی بلخره مجبوریم برگردیم به دنیای واقعی با آدماش.

 

می‌خوام یه چیزی بگم که نمی‌دونم بگم یا نه... ولی میگم"-" و کسی حق نداره بخنده"-"
نمی‌دونم با این تمایل شدید به فنسایت زدن مواجه شدید یا نه... ادم یهو هوس فنسایت میکنه و فکرش دیگه از سر ادم بیرون نمیره.
تو این موارد معمولا نگاه میکنیم ببینیم شرایطو داریم یا نه که طبیعتا من ندارم..کلا از هر لحاظ نگاه کنیم فاقد صلاحیتمxD
و خیلی قبل تر از اینم وسوسه شده بودم ولی دست به عمل نزده بودم، اما اون روز... خیلی جدی پاشدم رفتم یه وب زدم (نمیگم برای کی می‌خواستم بزنم.)
کامنت کوشا ساعی رو جواب دادم (اینم نمیگم"-" نشود فاش کسی آنچه میان من و اوستY^Y)
و می‌خواستم قالبشو سر و سامون بدم. همینجوری بین قالبا می‌گشتم که یه لحظه دست نگه داشتم که برم چندتا از موزیک ویدئو هاشو نگاه کنم ببینم چه وایبی بهش میاد. (بله درست حدس زدید قبلا ندیده بودم"-"... یعنی آهنگاشو گوش کرده بودم ولی ام وی ندیده بودم ازش) و...آره دیگه دیدم اصلا حوصلم نمیشه تا اخر هرکدومو ببینم چه برسه به اینکه بخوام دانلود، اپلود و پستشون کنم"-"
و اینگونه بود که اولین تلاشم برای فن‌سایت زدن خوشبختانه بی‌نتیجه موندD":


داشتم فکر میکردم من واقعا به یه قبیله سرخ پوستی نیاز دارم که توش زندگی کنم. اسمم هم میذاشتم روباه طلایی یا مثلا رودخانه درخشان...خیلی خوب میشد اگه یکم آزادی و شادی سرخ پوستی رو تجربه می‌کردم.

+روباه نقره ای هم قشنگه"^"

 

این حجم از بی‌محتوایی قبلا خیلی اذیتم می‌کرد ولی الان حتی بیشتر داره فرو میره توی منافذ پوستیم"-" جداً تنها کاری که می‌تونستم بکنم نوشتن بود که حالا تبدیل شده به درهم نویسی... خودم وقتی چیزایی که نوشتم می‌خونم، حس می‌کنم شبیه یه دریم کچر با گره های درهم پیچیده‌ست که کلی چیز سبک ازش آویزونه. از اون دریم کچرهایی که گره آخرشون همیشه یه ناهماهنگی بزرگه.

 

+ توی امتحانات باقی مونده‌تون موفق باشید~♡

++ کسی مایل به صحبت درباره بره های درحال فرار یا شیرهای درحال بوسیدن گوزن‌ها هست؟=) 

  • ۱۲
  • نظرات [ ۶۲ ]
    • Kitsune ‌‌‌‌‌‌
    • يكشنبه ۲۶ دی ۰۰

    اسموک میت من:>

    ولی یکی بیاد به من بگه یه پست تولدو چجوری شروع میکنن=^=

    گاهی انقدر حرف برای زدن داریم که نمیدونیم چطور بگیمشون، از کجا شروع کنیم، بعدش چی بگیم و... اخرشم ترجیح میدیم چیزی نگیم تا طرف مقابل خودش بفهمه چه خبره بات! نات تودِی-^-
    اگه تولدت با امتحانا یکی نیفتاده بود خیلی مفصل تر میشد با کلی برنامه و اینا.. ولی متاسفانه بیشترمون یه مشت دانش آموز بدبختیم و..اره نشد همه فانتزی های اسموک میتانه‌مو برای تولدت اجرا کنم(TT) ولی سوگند به شرافت اسموک میتانه‌ام که سال بعد 19 دی ماهو جر میدم"^"🚬
    تقریبا یه سال از وقتی اولین بار باهم حرف زدیم می‌گذره..یه سال خیلی زیاده ولی وقتی به عقب نگاه میکنم با خودم میگم واقعا فقط یه سال گذشته؟! خیلی بیشتر به نظر میاد... فکر میکنم توی این یه سال خیلی بزرگ شدیم..از هر لحاظ که نگاه کنی، حتی حرفایی که قبلا میزدیم نسبت به الانمون خیلی تبااااه بودن و بعد از اینم قراره اینا برامون تباه بشن ولی چیزی که می‌خوام بگم اینه که ما اینجاییم و با اینکه دوستی ما از همون اول از نوع "تا میتونی برین به طرف مقابل" بود (که در نوع خودش یکی از بهتریناستxD) بعد از یه سال بالا و پایین هنوز باهم دوستیم و این چیزیه که برای من خیلی ارزشمنده~
    می‌خواستم اینجا یادی هم بکنم از تباهیت هامون که منصرف شدم چون پای ابروی خودمم درمیون بود"-"... ولی نمی‌تونم به بحث خیانت به یونگی اشاره نکنمXD و صبحایی که پستای "همه بیاین همههههه" رو به صفحه چت تبدیل میکردیم و زیرش چرت و پرت می‌گفتیم:")
    و همینطور اون وقتی که اولین موج فیلترینگ فنسایت ها بعد از اومدن ما راه افتاده بود و نیت کردیم که اگه فیلتر نشدیم بریم در کوهستان های تبّت عبادت کنیم:>
    و خیلی تباه بازیای دیگه که زبونم از بیانشون قاصره.......

    یکمم پست تولدتو به جملات سس ماست دار آغشته کنم:> 
    زندگی هرروز سختی ها و خستگی های جدیدو به قبلیا اضافه میکنه و مردم میتونن هرجوری که میخوان تورو ببینن ولی هیچی این حقیقت که تو یه شتر پشمکی هستی رو عوض نمیکنه و همیشه میتونی با یه میدل فینگر پا به مشکلاتت خوشامد بگی'^' 

    هیچ وقت فراموش نکن کسی که میتونه با یه بخبخ گفتن، کائناتو پاره کنه از پس هرکاری برمیاد:") XD 

    و امیدوارم امروز حلوات به دستم برسه خوشحال باشی و نذاری چیزی حالتو خراب کنهD: 

    تولدت مبارک اولین دوست بیانی:) 

  • ۱۲
  • نظرات [ ۱۹ ]
    • Kitsune ‌‌‌‌‌‌
    • يكشنبه ۱۹ دی ۰۰

    HBD Our Miracle

    تاریک بود ... خالی بود

    مانند کهکشان کوچکی که ستاره هایش را گم کرده باشد

    قدم می‌زد و نگاه می‌کرد؛

    به رهگذران تیره و روشنی که بی وقفه حرکت می‌کردند به سمتی که نمی‌دانستند کجاست..!

    روزهای زیادی گذشت و کهکشان گمشده، در یکی از قدم زدن های بی‌هدفش، متوجه یک باریکه نور شد. به دنبالش رفت و از دریچه کوچکی گذشت و وارد یک دنیای موازی شد. آنجا بود که پیدایش کرد..کهکشان زیبای پرنوری را کع با دیگران فرق داشت. حرف هایش، فکر هایش، رنگ ستاره هایش...

    آن اوایل اصلا نمی‌دانست چرا ولی آن دنیای جدید احساسِ بودن در خانه را برایش داشت پس تصمیم گرفت مدتی همان‌جا پرسه بزند. کهکشان گمشده روزها و شب های زیادی را آنجا گذراند و پای حرف های کهکشان درخشانی که پیدا کرده بود نشست، به ستاره های رنگی سر زد و فکر کرد دنیا هنوز چیزهای زیادی برای پیدا کردن و دوست داشتن دارد. کم کم جور دیگری به دنیا نگاه کرد و بالاخره لبخند زد:) بوی قهوه و دمنوشی که در فضای بین ستاره ای می‌پیچید را نفس کشید، در موسیقی ستاره های بنفش غرق شد و شروع کرد به دوست داشتن

    و وقتی به خودش نگاه کرد، ستاره هایی که قبلاً نمی‌دید را پیدا کرد

    حتی نفهمید دقیقا از چه زمانی ولی دیگر تاریک نبود ... آنقدرها خالی نبود و مهم تر از همه، خانه واقعی اش را پیدا کرده بود:)

    خب.. بلخره 4 دی شدD: خیلی فکر کردم چطوری باید تولدت رو تبریک بگم و تقریبا هربار به این نتیجه رسیدم که این نمی‌تونه عمق ارزشی که تو و دوستیمون برام دارید رو نشون بده.. پس فقط هرچی که از ته قلبم میخواستم بگم می‌نویسم و امیدوارم آنچه از دل برآمده، بر دل نشینَد-^-

    یادمه خیلی وقت پیش، یه بار گفتی که وب زدنت هدیه ای بوده که توی روز تولدت به خودت دادی ولی من فکر میکنم این درواقع هدیه‌ای بود که به ما دادی! =)  

    یاد اون اوایل افتادم که باهم حرف زدیم و یکم آشنا شدیم...و لبخند های کیوت و گرمت:") همیشه خیلی دوست داشتنی‌ان و اوه یاد اینم افتادم:💜🌌 نیکمثلجنسلتیاسمش "^"  امم بزار ببینم...خیلی چیزا الان یادم افتاده *آروم خندیدن* مثل خواهر شریکی یا آرمان های هیوفی هیت موعود ... سئول گردی با فرغون و گروگان گرفتن بنگ پی دی و خیلی ماجراهای دیگه که یه زمانی باعث خنده‌مون شدن و الان لبخند رو لبم میارن:)))

    میخوام بدونی تو شگفت انگیز تر از اونی هستی که فکرشو بکنی و آره.. معجزه ها همینقدر ساده و یهویی خودشونو بهمون نشون میدن و من خیلی خوشحالم که تا الان کنار هم موندیم و امیدوارم همینطوری به کنار هم موندن ادامه بدیمD: 

    خیلی چیزای دیگه می‌خوام بگم ولی ساعت داره به 4 و نیم نزدیک میشه و باید همینجا تمومش کنم=^=

    برات آرزوی بهترینارو دارم و می‌دونم به هرچیزی که می‌خوای می‌رسی چون دختر خودمی تو فوق العاده ایY^Y

    تولدت مبارک شگفت انگیز ژولیده">  *خالی کردن گونی اکلیل روی سرت*

    کلیک*-*

    دوباره کلیک -^-

    چرا نمی‌تونم از این بگذرمxD 

    .-.. --- ...- .   ..- ♡

  • ۱۷
    • Kitsune ‌‌‌‌‌‌
    • شنبه ۴ دی ۰۰
    هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است.
    پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است.
    چه اهمیت دارد؟ گاه اگر می رویند، قارچ های غربت.

    «سهراب سپهری»
    منوی وبلاگ