1. کنده شدن شر کنکور و مشتقاتش از زندگیم. مخصوصا قلم چی و جمعههای جهنمیش.
2. رفتن به یه شهر دیگه و یه کوچولو مستقل تر شدن.
3. وقتی اولین برف سال بارید و شب، توی حیاط خوابگاه چیپس سرکهای و پاستیل خوردیم و دستامون یخ زد.
4. وقتی تریلر فصل دوم آرکین اومد.
5. وقتی روز آخر ترم یک با بچهها رفتیم کافه.
6. هفت اسفند؛ کلی برف اومد و توی یه روز تقریبا چهار بار برف بازی کردیم.
7. تمام شب امتحانهایی که چهارتایی روی پلههای خوابگاه مینشستیم که درس بخونیم ولی عوضش راجع به چیزای دیگه حرف میزدیم.
8. کسکلک هایی که با دوستان مجازی داشتیم=)))
9. وقتی سلین بعد از سالها رفاقت و ریاضت، عکسشو برام فرستاد. (سنطویحسوتیویتیسمسویتییدTTTTTT)
10. شبهایی که با هم اتاقیها بازی میکردیم یا راجع به همه چیز حرف میزدیم و میخندیدیم.
11. نودل های نصفه شبی:)))
12. و تمام وقتهایی که با گورباها گذروندم✨️
+ کردیت عنوان میرسه به سلین و مغز طلاییشY^Y
++ تقریبا 9 ساعت مونده ولی خب سال نو مبارک! امیدوارم براتون سالِ رسیدنها باشه. میدونم سخته ولی آب زیاد بخورید، خوب بخوابید، به حرف فامیلهای فضول توجه نکنید و زنده بمونید.♡